cialis

مطالب گذشته

شريك عاطفي
اولين تجربه
تو تاكسي
اومدم سر كوچتون در خونتون...
Catch the Cat
عشق ويژوال
ديدار مجدد
مكالمه تلفني
معما
هيچ كس


بایگانی ماهانه

March 2004
April 2004
May 2004
June 2004
July 2004
August 2004
September 2004
October 2004
March 2005
April 2005
July 2005
December 2005
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
June 2007
August 2007
September 2007
October 2007
December 2007

 

 

غیر سیاسی، غیر عبادی، غیر اخلاقی، غیر... یعنی وبلاگ من!

سرزمين برهنگان
Thursday, April 22, 2004

ميگن وقتي خدا حوا رو آفريد، بهش گفت برو پيش آدم. حوا پرسيد من كه آدمو تا حالا نديدم، از كجا بشناسمش؟ خدا گفت از اونجا كه يه برگ بسته جلوش... اتفاقاً وقتي حوا رسيد به آدم، آدم خوابيده بود و برگش افتاده بود! حوا آدمو بيدار كرد ازش پرسيد: ببخشيد، اين برگه؟ آدم يه نگاه كرد گفت: نخير، اين كوبيده‌اس!

حالا فرض كنين برگشتيم به زمان انسانهاي اوليه... هنوز لباس اختراع نشده، فقط خجالتيها برگ بستن جلوشون!
الان همه لخت هستيم، كسي هم كاري به كار كسي نداره. همه سرشون به كار خودشون گرمه...
خيلي دور از ذهن نيست، يه جايي تو دنيا الان اينجوريه.
يه كليك اينجا بكنين تا ببينين...

اظهارنظر دوستان:

تو هم یه چیزی بگو...



نقد فِلمهای سينمای جهان
به روش الفی اتکينز

 

وبگردی...