سرزمين برهنگان
Thursday, April 22, 2004
ميگن وقتي خدا حوا رو آفريد، بهش گفت برو پيش آدم. حوا پرسيد من كه آدمو تا حالا نديدم، از كجا بشناسمش؟ خدا گفت از اونجا كه يه برگ بسته جلوش... اتفاقاً وقتي حوا رسيد به آدم، آدم خوابيده بود و برگش افتاده بود! حوا آدمو بيدار كرد ازش پرسيد: ببخشيد، اين برگه؟ آدم يه نگاه كرد گفت: نخير، اين كوبيدهاس!
حالا فرض كنين برگشتيم به زمان انسانهاي اوليه... هنوز لباس اختراع نشده، فقط خجالتيها برگ بستن جلوشون!
الان همه لخت هستيم، كسي هم كاري به كار كسي نداره. همه سرشون به كار خودشون گرمه...
خيلي دور از ذهن نيست، يه جايي تو دنيا الان اينجوريه.
يه كليك اينجا بكنين تا ببينين...
|