cialis

مطالب گذشته

هندی های باکلاس
من و بره
نظرسنجی
باز مست کردی؟
تحقیق علمی
خانواده داگرز
Goodluck, Mr Gorsky
پشم
هنوز ميشه نفس کشيد
مشعل المپيک


بایگانی ماهانه

March 2004
April 2004
May 2004
June 2004
July 2004
August 2004
September 2004
October 2004
March 2005
April 2005
July 2005
December 2005
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
June 2007
August 2007
September 2007
October 2007
December 2007

 

 

غیر سیاسی، غیر عبادی، غیر اخلاقی، غیر... یعنی وبلاگ من!

دوستت دارم هزارتا
Tuesday, March 30, 2004

چون تو نديدم به ملاحت كسي
سيم تن سرو قد كركسي
مرده خوري، آش دهن سوز تو
ميكروب و ويروس تب و نقرسي
در غم عشقت بر چوگان باد
من شده ام گوي چو خار و خسي
بي تو به محبس كصباح است شام
با تو صباحم چو به شب محبسي
ني به وفايت شدم اميدوار
ني ز جفايت شده خائف كسي
روي تو يادآور خرس و كلاغ
تلخي و چون ميوهء ترش و گسي
چشم مثلث، دهنت مستطيل
ريختو نگاه، آدمك هندسي
وصف كمالات تو اين بس بود
راحتي و تحفه اي از قبرسي...

اظهارنظر دوستان:

تو هم یه چیزی بگو...


نگاهي به آمار بزرگترين شركتهاي جهان
Monday, March 29, 2004

يه حاج آقايي ميگفت: خدا از هر چيزي كه آفريده، يه دونه هم بهترينشو آفريده گذاشته تو آمريكا...!
داشتم فهرست بزرگترين شركتهاي جهان در سال 2003 رو نگاه ميكردم. شركت مايكروسافت كه پارسال اول بود، امسال جاي خودشو به كوكاكولا داده. علت اون هم وجود شركتهاي بزرگ كامپيوتري مثل سينا و پارساست كه عرصه رو بر مايكروسافت تنگ كردن! البته كوكاكولا هم چون امسال از تركيب نوشابه هاي زمزم و پارسي كولا استفاده كرده، تونسته اول بشه! شركت نوكياي فنلاند هم تونسته به زور از زير سلطه صاايران فرار كنه و رتبه 6 رو بدست بياره! مهمتر از همه شركت مرسدس بنز آلمانه كه با كمك ايران خودرو و با توليد الگانس آردي مقام دهم رو كسب كرده! شركت والت ديزني كه چندين ساله با كارتونهاي ايراني (مخصوصاً عمو پورنگ) رقابت ميكنه، تونسته رتبه 7 رو مال خودش كنه! بعد از اون شركت مك دونالده كه با هايدا، مشتركاً رتبه 8 رو كسب كردن! رتبه 9 هم براي شركت مارلبورو ثبت شده كه ميگن توي پاكتهاي مارلبورو، سيگارهاي بهمن و اشنو (خصوصاً اشنوويژه) ميذاشته! شايعه شده كه چون مردم جهان دارن به خوردن عرق سگي (توليد مجيديه تهران) رو ميارن، شركت جاني واكر انگليس با سابقه 200 سالش، رفته ته جدول و رتبه 99 رو داره!
خلاصه اين ليست خيلي طولانيه...

اظهارنظر دوستان:

تو هم یه چیزی بگو...


من يه قاتلم
Saturday, March 27, 2004

خوب تقصير خودش بود، يهو پريد جلوي ماشين. منم چون يه ماشين پشت سرم بود نتونستم ترمز كنم. دلم براش سوخت. احساس كردم خورد به سپر جلو، بعد يه جيغ كشيد، بعد هم لاستيك عقب از روش رد شد! يعني هيچ شانسي نداشت... گربه بيچاره!

يه سوال رياضي
قابل توجه باهوشا:
سن مادري از سن دخترش، 26 سال بيشتر است. چهار سال ديگر، سن مادر 9 برابر سن دخترش ميشود. پدر دختر كجاست؟!

اظهارنظر دوستان:

تو هم یه چیزی بگو...


جزيره اسرارآميز!
Friday, March 26, 2004

روزي روزگاري جزيره اي بود كه همه احساسات و عواطف توش زندگي ميكردن. شادي، غم، پولداري، بيهودگي، بدبيني، دانايي و ... همه و همه ساكن اين جزيره بودن (حالا گير دادي كه نميشه، نكته رو بگير). راستي، داشت يادم ميرفت؛ عشق هم توي اين جزيره بود.
يه روز به اهالي اين جزيره خبر رسيد كه قراره جزيره غرق بشه (با دليل فيزيكيش كه كاري نداريم، فرض كن جزيره ها هم غرق ميشن). يعني كلاغه خبر داد كه جزيره ميخواد بره ته اقيانوس. پس همه اهالي قايقاشونو آماده كردن كه از جزيره برن.
عشق، تنها كسي بود كه هيچ كاري نميكرد! دوست داشت تا آخرين لحظه ممكن توي جزيره بمونه، تا آخر باهاش باشه (ميدونين كه فاصله عشق تا ديوونگي از ناف مورچه كمتره).
وقتي آخرين تيكه جزيره هم داشت توي آب فرو ميرفت، عشق هم تصميم گرفت كه بره و خودشو نجات بده... ولي قايق نداشت كه (يادتون باشه كه عشق ها شنا بلد نيستن).
عشق تصميم گرفت كه از يكي بخواد اونو با خودش ببره... در همين لحظه ديد پولداري داره با يه قايق كه نه، يه كشتي خيلي بزرگ و خوشگل ميره. عشق داد زد: آهاي، پولداري! ميشه منم با خودت ببري؟
پولداري جواب داد: بابا، نميشه! توي اين كشتي پُره از پول (توي جزيره كه چك و تراول و اين چيزا پيدا نميشه)، براي تو ديگه جا نيس.
عشق تصميم گرفت از بدبيني كمك بخواد. فرياد زد: آهاي، بدبيني! بي انصاف، منم با خودت ببر!
بدبيني گفت: نه, اَه اَه اَه! تو همهي تنت خيسه قايقمو خراب ميكني (خوب حتماً تا حالا عشق تا گردن توي آب فرو رفته بوده ديگه).
عشق بعدش به غم رو انداخت، داد زد: آهاي، غم! چاكرتيم بابا، يه حالي به ما بده...
غم يه نگاه به عشق كرد و گفت: شرمنده، ميدوني كه من الان فقط به تنهايي احتياج دارم، نميتونم ببرمت.
آها! عشق يهو دوست قديميش شادي رو ديد (البته اين شادي با اون شادي فرق ميكنه، يعني اين شادي ممكنه دختر نباشه)، مطمئن بود كه شادي اونو با خودش ميبره. داد زد: آهاي، رفيق! شادي جون! آهاي...
ولي شادي اينقدر شاد و خوشحال بود (معادل ادبيش ميشه خركيف)، كه اصلاً صداي عشق رو نشنيد... اون هم رفت.
عشق ديگه نااميد شده بود، زد زير گريه. ولي احساس كرد كه يكي داره صداش ميكنه: بيا عشق! خودم ميبرمت...
عشق اونقدر خوشحال شده بود (همون خركيف) كه اصلاً يادش رفت از اون طرف اسمش رو بپرسه. وقتي به خشكي رسيدن، عشق پياده شد، ولي اون غريبه به راهش ادامه داد. تنها چيزي كه عشق ميدونست اين بود كه به اون غريبه خيلي مديونه... همين!
عشق بعد از يه مدت دانايي رو ديد، رفت جلو ازش پرسيد: دانايي جونم! اين يارو كي بود به من كمك كرد؟ دانايي جواب داد: اون زمان بود (البته زمان نه احساسه نه عاطفه، شايد بعنوان توريست رفته بوده جزيره، حالا ضايعمون نكن، بقيه شو بخون، زياد نمونده).
عشق پرسيد: خوب چرا زمان به من كمك كرد؟ چرا مثل بقيه ول نكرد بره؟ دانايي يه نگاه عاقل اندر گوسفند به عشق كرد و گفت:
چون فقط زمانه كه ارزش واقعي عشق رو ميدونه!

اظهارنظر دوستان:

تو هم یه چیزی بگو...


شراب (ايرج ميرزا)
Thursday, March 25, 2004

ابليس شبي رفت به بالين جواني
آراسته با شكل مهيبي سر و بر را
گفتا كه منم مرگ و اگر خواهي زنهار
بايد بگزيني تو يكي زين سه خطر را
يا آن پدر پير خودت را بكشي زار
يا بشكني از خواهر خود سينه و سر را
يا خود ز مي ناب كشي يك دو سه ساغر
تا آنكه بپوشم ز هلاك تو نظر را
لرزيد از اين بيم جوان بر خود و جا داشت
كز مرگ فتد لرزه به تن ضيغم نر را
گفتا پدر و خواهر من هر دو عزيزند
هرگز نكنم ترك ادب اين دو نفر را
ليكن چو به مي دفع شر از خويش توان كرد
مينوشم و با وي بكنم چاره شر را
جامي دو بنوشيد و چو شد خيره ز مستي
هم خواهر خود را زد و هم كشت پدر را

اي كاش شود خشك بن تاك و خداوند
زين مايه شر حفظ كند نوع بشر را

اظهارنظر دوستان:

تو هم یه چیزی بگو...


شهرام سيبيل
Wednesday, March 24, 2004

نميدونم كنسرت جديد شهرام ناظري رو ديدين يا نه...خداييش صداي خيلي قوي داره، به قول يكي از بچه‌ها انگار 3 نفر وايسادن توي حلقش دارن داد ميزنن! اين كنسرت چند وقت پيش توي تبريز بوده. كنسرت مثل مسجد ميمونه! يعني از صحنه و اين چيزا خبري نيست..خودش هم وقتي مياد خيلي شاكيه. با لهجه شديد كردي حرف ميزنه. ولي خيلي آدم لاتيه! قبلاً هم يه چيزايي شنيده بودم. مثلاً وقتي روي سن يه جاش (!) ميخاره، دست ميكنه مي‌خارونه! اونم جلوي جماعت!! توي اين كنسرت هم يهو دستمالش رو از جيبش در مياره و فيييييييييييييييييين! اونم پشت ميكروفون! چه صداي غليظي هم ميده، آدم به هوس ميفته! خدا عقل بده...

امان از موبايل
خوب من هميشه زمان صحبت كردن با موبالم رو ثبت ميكنم، ولي اصلاً كار خوبي نيست. چون به هر حال، وقتي قبض موبايل بياد 10 تا 20 دقيقه بيشتر از اونيه كه من ثبت كردم. كاري هم كه نمي‌تونم بكنم، فقط اعصابم خورد ميشه. براي همين اصلاً توصيه نميكنم. براي پيغامهاي كوتاه، اين قضيه خيلي شديدتره. من فكر كنم چيزي حدود دو برابر مياد! چند روز پيش هم يه مرد حدود 50 ساله زنگ زده بود تلويزيون ميگفت من 10 تا پيغام زدم، ولي برام حدود 400 تا اومده! رفتم ريزشو گرفتم ديدم توي 2 دقيقه برام خدود 200 تا پيغام ثبت شده!! ميشه هر دو ثانيه يكي كه اصلاً غير ممكنه!! خيلي خنده داره، نه؟ ولي بايد بشينيم گريه كنيم...

موزه
چند وقته توي موزه هنرهاي معاصر، يه نمايشگاه مجسمه‌سازيه به اسم پيشگامان مجسمه‌سازي نوين انگليس! واقعاً ديدنيه. خودم دوبار رفتم! حتماً برين، فكر كنم تا 15 فروردين بيشتر نيست. اونجا هرچيزي كه فكر بكنين هست! يارو در ماشينشو كنده انداخته زمين، شده يه اثر هنري!! اون يكي يه لوله رو گرفته پيچونده، يا يه مشت آهن پاره ريخته رو هم، شده اثر!! اصلاً قابل توصيف نيست! جالبتر از اون، آدمايي هستن كه ميان اونجا همچين با دقت نگاه ميكنن كه انگار ميقهمن. خوب البته مشكل از منه كه چيزي نمي‌فهمم! حتماً برين. جالبتر از خود مجسمه‌ها، اسمهاييه كه روش گذاشتن. چند تا نمونه از اثرها رو اينجا گذاشتم، با دقت ببينين!

Tony Cragg's art


جان و اژدها!


Richard Deacon's All Sorts


انواع!


Bean Can with Pipe (1981) by Bill Woodrow courtesy the Artist


قوطي لوبيا و پيپ!


Damien Hirst's Resurrection


رستاخيز!

اظهارنظر دوستان:

تو هم یه چیزی بگو...


حوصلم سر رفت...
Monday, March 22, 2004

بابا اين تلويزيون از 3 ماه قبل از عيد تا 2 ماه بعد از عيد، تبليغ برنامه‌هاي نوروزي ميكنه! بگو آخه بيشعور ها، الان عيده ديگه اين اراجيف چيه پشت سر هم رديف كردي مي‌چپوني تو حلق ملت؟ البته بگذريم كه روز اول عيد از صبح تا شب عزاداري بود، انگار نه انگار كه خبر مرگمون عيده!
حالا چرا عصباني ميشي؟ ببخشيد....
خوب امروز نون نداريم تو خونه، نونوايي هم كه پخت نمي‌كنه. منم كه برنج و ماكاروني بلد نيستم درست كنم. مجبورم برم غذاي مزخرف بيرونو بخورم. البته چند تا راه خوب هم هست: يكي از دوستامو دعوت كنم بياد اينجا غذا بپزه (ترجيحاً دختر باشه) يا اينكه خودمو دعوت كنم يه جا!!
شايد هم هر دوتاشو با هم كردم

ماهير
چند وقته يه آدم احمق (كه واقعاً تعريف احمقه) توي اينترنت معروف شده. اسمش ماهيره. يه آدم ترك اهل استانبول. از نظر قيافه كه نگو، بايد ببيني. اصلا حماقت از سر و روش ميباره! انگليسي هم كه توپه...خوبيش اينه كه مي‌شه منظورشو فهميد. يه سايت هم داره كه خداس! اصلاً توصيه نمي‌كنم كه دخترا برن ببيننش، چون ممكنه عاشقش بشن!
اين احمق يه معلم و روزنامه‌نگار بوده كه بهو تصميم گرفته براي خودش سايت داشته باشه. خوب الان هم سايت داره. رفته توي اينترنت چند تا دوست پيدا كرده كه باهاشون چت ميكرده. دوستاش وقتي فهميدن طرف كيه و عكسشو ديدن، كلي جا خوردن! همه براش دلسوزي كردن. به حماقتهاش خنديدن. كلي براش عكس دادن كه مي‌شه فهميد دارن مسخرش ميكنن. ولي جالبه بدونين كه اين بابا، همينجوري الكي الكي توي دنيا معروف شده! يه مدت به عنوان معروفترين شخصيت اينترنتي شناخته مي‌شد. خيليها مي‌خواستن ببينن اين مرتيكه كيه كه همه بهش ميگن احمق؟ به همين خاطر در سال 2001 هم سايتش پر بيننده ترين سايت شخصي جهان بود (12 ميليون نفر رفتن تو سايتش!!) و الان هم اسمش توي كتاب ركوردهاي گينس ثبت شده...
اينم سايتش، اينجا كليك كنين...
همه اينا رو گفتم كه بگم براي معروف شدن، لازم نيست خيلي باهوش و پولدار باشيم و كلي جون بكنيم.... كافيه به اندازه ماهير احمق باشيم...

اظهارنظر دوستان:

تو هم یه چیزی بگو...


گوگل بي‌شعور!
Sunday, March 21, 2004

گوگل
بابا اين گوگل ديگه شورشو درآورده!
حالا بماند كه هر كوفتي اونجا بنويسي دست خالي بر نميگرده
از اون مترجم خفنش هم بگذريم كه همه چي رو مثل چرخ گوشت سه سوت ترجمه ميكنه
ولي ديگه نميدونستم كه رياضي و فيزيك رو هم خورده!
مثلاً ميري اونجا ميزني:
2.5GW/97mph
جواب ميده:
(2.5gigaWatts)/(97mph)=57652997.2Newtons
يا مثلاً اينو وارد ميكني:
23pounds*3700feet_in_Calories
اونم جواب ميده:
(23pounds_force)*3700feet=27.5765075kilocalories
اه اه اه! مرتيكه مزخرف! شيطونه ميگه يه سايت بزنم، پوزش بخوره!

مهدي فتحي
آخه...بيچاره مهدي فتحي، هنرپيشه خوبي بود. هممون شاهكار بازيگريش رو در نقش عمروعاص يا فيلم آدم‌برفي يادمونه. خدا بيامرزش. يكي دو هفته توي بيمارستان بود. نميدونم چش شده بود.

مارمولك
اه! كلي نقشه كشيده بوديم كه اين فيلم مارمولك رو بريم. آخرش هم توقيف شد. بيچاره اونايي كه بليت پيش‌خريد كرده بودن. همين كارا رو ميكنن كه من جوون به جاي تفريحات سالم ميرم هرويين ميكشم ديگه!

اظهارنظر دوستان:

تو هم یه چیزی بگو...


سال نو مبارك
Saturday, March 20, 2004

تقريباً 10 ساعت ديگه عيده
اميدوارم كه همه بروبچ سال خيلي خوبي پيش رو داشته باشن
سالهاي پيش كه خيلي مزخرف بود
هرسال هم دعا ميكنيم كه سال خوبي داشته باشيم!
ولي اين دفعه فرق ميكنه...سال جديد سال ميمونه!
البته هممون يه جورايي ميمونيم، نه؟
تقليد از دوستان، اين شاخه به اون شاخه پريدن و ...
فقط فكر كنم دم نداريم كه اونم الحمدلله داريم در مياريم!
به هر حال.....
سال خوبي رو براي همه مخصوصاً خودم آرزو ميكنم
مامان اينا هم كه منو گذاشتن رفتن مسافرت!
بايد مواظب باشم شيطوني نكنم!

اظهارنظر دوستان:

تو هم یه چیزی بگو...


وبلاگ جديد مبارك!
Wednesday, March 03, 2004

سلام به همه دوستان
من امروز با يه وبلاگ جديد اومدم
ديگه قراره بنويسم!

اظهارنظر دوستان:

تو هم یه چیزی بگو...



نقد فِلمهای سينمای جهان
به روش الفی اتکينز

 

وبگردی...