شراب (ايرج ميرزا)
Thursday, March 25, 2004
ابليس شبي رفت به بالين جواني
آراسته با شكل مهيبي سر و بر را
گفتا كه منم مرگ و اگر خواهي زنهار
بايد بگزيني تو يكي زين سه خطر را
يا آن پدر پير خودت را بكشي زار
يا بشكني از خواهر خود سينه و سر را
يا خود ز مي ناب كشي يك دو سه ساغر
تا آنكه بپوشم ز هلاك تو نظر را
لرزيد از اين بيم جوان بر خود و جا داشت
كز مرگ فتد لرزه به تن ضيغم نر را
گفتا پدر و خواهر من هر دو عزيزند
هرگز نكنم ترك ادب اين دو نفر را
ليكن چو به مي دفع شر از خويش توان كرد
مينوشم و با وي بكنم چاره شر را
جامي دو بنوشيد و چو شد خيره ز مستي
هم خواهر خود را زد و هم كشت پدر را
اي كاش شود خشك بن تاك و خداوند
زين مايه شر حفظ كند نوع بشر را
|