cialis

مطالب گذشته

ترافيك
نفهم!
ارواح خبيثه
كلاسهاي تابستوني
ملتي از گوسفندان
يه سوال
خداييش خيلي بيشعوريم
نيما نكيسا
بيچاره ابوالفضل
يه جمله قصار...


بایگانی ماهانه

March 2004
April 2004
May 2004
June 2004
July 2004
August 2004
September 2004
October 2004
March 2005
April 2005
July 2005
December 2005
July 2006
August 2006
September 2006
October 2006
November 2006
December 2006
January 2007
February 2007
March 2007
April 2007
May 2007
June 2007
August 2007
September 2007
October 2007
December 2007

 

 

غیر سیاسی، غیر عبادی، غیر اخلاقی، غیر... یعنی وبلاگ من!

نغمهء روسپي
Friday, July 09, 2004

بده آن قوطي سرخاب مرا
تا زنم رنگ به بيرنگي خويش
بده آن روغن تا تازه كنم
چهر پژمرده زدلتنگي خويش

بده آن عطر كه مشكين سازم
گيسوان را و بريزم بر دوش
بده آن جامهء تنگم كه كسان
تنگ گيرند مرا در اغوش

بده آن تور كه عرياني را
در خمش جلوه دو چندان بخشم
هوس‌انگيزي و آشوبگري
به سر و سينه و پستان بخشم

بده آن جام كه سرمست شوم
به سيه بختي خود خنده زنم
روي اين چهرهء ناشاد غمين
چهره‌اي شاد و فريبنده زنم

واي از آن همنفس ديشب من
چه روانكاه و توانفرسا بود!
ليك پرسيد چو از من گفتم:
كس نديدم كه چنين زيبا بود

وان دگر همسر چندين شب پيش
-او همان بود كه بيمارم كرد-
آنچه پرداخت اگر صد ميشد
درد زان بيشتر آزارم كرد

پر كس و بيكسم و زين ياران
غمگساري و هواخواهي نيست
لاف دلجويي بسيار زنند
ليك جز لحظهء كوتاهي نيست

نه مرا همسر وهمباليني
كه كشد دست وفا بر سر من
نه مرا كودكي و دلبندي
كه برد رنگ غم از خاطر من

آه اين كيست كه در ميكوبد
همسر امشب من مي‌آيد!
واي اي غم زدلم دست بكش
كاين زمان شادي او مي بايد

لب من اي لب نيرنگ فروش
بر غمم پرده‌اي از راز بكش
تا مرا چند درم بيش دهند
خنده كن, بوسه بزن, ناز بكش

(سيمين بهبهاني)

اظهارنظر دوستان:

تو هم یه چیزی بگو...



نقد فِلمهای سينمای جهان
به روش الفی اتکينز

 

وبگردی...